مجموعه هلال غم
قسمت نوزدهم
شرح روایت
ابن زیاد،به مسجد آمد و از منبر،بالا رفت و گفت:ستایش،خدایی را که حق و اهلش را چیره کرد و امیر مؤمنان یزید و حزبش را یاری داد،و دروغگو پسر دروغگو و پیروانش را کشت!
عبداللَّه بن عفیف ازْدی که از پیروان امیر مؤمنان علیه السلام بود،جلوی او برخاست و گفت:ای دشمن خدا!دروغگو،تو و پدرت هستید و کسی که به تو حکومت داد و نیز پدرش.ای پسر مرجانه! فرزندان پیامبران را میکشی و بر منبر،در جایگاه صدّیقان میایستی؟!
ابن زیاد گفت:او را برایم بیاورید.
پاسبانان،او را گرفتند و او شعار قبیله ازْد را سر داد و هفتصد تن از آنان،گِرد آمدند و او را از دست پاسبانان در آوردند.
شب که رسید،ابن زیاد،کسی را به سوی او فرستاد و او را از خانهاش بیرون کشید و گردنش را زد و وی را در جای انباشت خاکروبهها به صلیب کشید
دَخَلَ ابنُ زِیادٍ المَسجِدَ فَصَعِدَ المِنبَرَ فَقالَ:الحَمدُ للَّهِِ الَّذی أظهَرَ الحَقَّ وأهلَهُ،ونَصَرَ أمیرَ المُؤمِنینَ یَزیدَ وحِزبَهُ،وقَتَلَ الکَذّابَ ابنَ الکَذّابِ وشیعَتَهُ.
فَقامَ إلَیهِ عَبدُ اللَّهِ بنُ عَفیفٍ الأَزدِیُّ-وکانَ مِن شیعَةِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام-فَقالَ:یا عَدُوَّ اللَّهِ،إنَّ الکَذّابَ أنتَ وأبوکَ،وَالَّذی وَلّاکَ وأبوهُ،یَابنَ مَرجانَةَ،تَقتُلُ أولادَ النَّبِیّینَ وتَقومُ عَلَی المِنبَرِ مَقامَ الصِّدّیقینَ!
فَقالَ ابنُ زِیادٍ:عَلَیَّ بِهِ،فَأَخَذَتهُ الجَلاوِزَةُ،فَنادی بِشِعارِ الأَزدِ،فَاجتَمَعَ مِنهُم سَبعُمِئَةِ رَجُلٍ فَانتَزَعوهُ مِنَ الجَلاوِزَةِ،فَلَمّا کانَ اللَّیلُ أرسَلَ إلَیهِ ابنُ زِیادٍ مَن أخرَجَهُ مِن بَیتِهِ،فَضَرَبَ عُنُقَهُ وصَلَبَهُ فِی السَّبَخَةِ
منابع
الإرشاد ج۲ ص۱۱۷
کشف الغمّة ج۲ ص۲۷۹