قسمت یازدهم از مجموعه شفیع
شرح روایت
امام عليه السلام ياران خود را نزديك غروب به نزد خود فراخواند. علی بن الحسين عليه السلام می فرمايد: من نيز خدمت پدرم رفتم تا گفتار او را بشنوم در حالی كه بيمار بودم، پدرم به اصحاب خود می فرمود:
اثني علي الله احسن الثناء و احمده علي السراء و الضراء، اللهم اني احمدك علي ان اكرمتنا بالنبوة و جعلت لنا اسماعا و ابصارا و افئدة و علمتنا القرآن و فقهتنا في الدين فاجعلنا لك من الشاكرين،
اما بعد فاني لا اعلم اصحابا اوفي و لا خيرا من اصحابي و لا اهل بيت ابر و لا اوصل من اهل بيتي فجزاكم الله جميعا عني خيرا. الا و اني لا ظن يومنا من هولاء الاعداء غدا و اني قد اذنت لكم جميعا فانطلقوا في حل ليس عليكم مني ذمام، هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملا و لياخذ كل رجل منكم بيد رجل من اهل بيتي فجزاكم الله جميعا ثم تفرقوا في البلاد في سوادكم و مدائنكم حتي يفرج الله فان القوم يطلبونني و لو اصابوني لهوا عن طلب غيری.
خدای را ستايش ميكنم بهترين ستايشها و او را سپاس ميگويم در خوشی و ناخوشی. بار خدايا! تو را سپاسگزارم كه ما را به نبوت گرامی داشتی و علم قرآن و فقه دين را به ما كرامت فرمودی و گوشی شنوا و چشمی بينا و دلی آگاه به ما عطا كردی، ما را از زمره ی سپاسگزاران قرار بده.
من يارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بيتی فرمانبردارتر و به صله ی رحم پای بندتر از اهل بيتم نمی شناسم، خدا شما را بخاطر ياری من جزای خير دهد! من می دانم كه فردا كار ما با اينان به جنگ خواهد انجاميد. من به شما اجازه میدهم و بيعت خود را از شما بر میدارم تا از سياهی شب برای پيمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده كنيد و هر يك از شما دست يك تن از اهل بيت مرا بگيريد و در روستاها و شهرها پراكنده شويد تا خداوند فرج خود را برای شما مقرر دارد. اين مردم مرا میخواهند و چون بر من دست يابند با شما كاری ندارند.
منبع
ارشاد شیخ مفید ج۲ ص۹۱