فضائل امیرالمومنین علیه السلام
شرح روایت
روزی در مدینه به همراه عمر هم مسیر شده بودم، به من گفت: ای ابنعبّاس، بی گمان سرور تو (علی) را مظلوم میدانم».
گفتم: ای امیرمؤمنان! پس حق به ستم برده شدهاش را به او باز گردان.
دستش را از دستم بیرون کشید و زیر لب چیزی گفت و از من دور شد.
آنگاه ایستاد تا به او رسیدم و به من گفت: «ای ابنعبّاس! بی شک، مردم سرور تو را کوچک دانستند!».
گفتم: به خدا سوگند! پیامبرخدا (ص) هنگامی که او را روانه کرد و به وی فرمان داد که آیات برائت را از ابوبکر بگیرد و بر مردم بخواند، او را کم سن و سال نشمرد.
پس عمر ، ساکت شد...