خلاصه مطلب
اقرار

فضائل امیرالمومنین علیه السلام

 

شرح روایت

 

روزی در مدینه به همراه عمر هم مسیر شده بودم، به من گفت: ای ابن‌عبّاس، بی گمان سرور تو (علی) را مظلوم می‌دانم».

گفتم: ای امیرمؤمنان! پس حق به ستم برده شده‌اش را به او باز گردان.

دستش را از دستم بیرون کشید و زیر لب چیزی گفت و از من دور شد.

آن‌گاه ایستاد تا به او رسیدم و به من گفت: «ای ابن‌عبّاس! بی شک، مردم سرور تو را کوچک دانستند!».

گفتم: به خدا سوگند! پیامبرخدا (ص) هنگامی که او را روانه کرد و به وی فرمان داد که آیات برائت را از ابوبکر بگیرد و بر مردم بخواند، او را کم سن و سال نشمرد.‌
پس عمر ، ساکت شد.‌..

 

منابع

اخبارالدوله العباسیه ص۱۲۸‌
تاریخ دمشق ج۲ ، ص۳۴۹
خلاصه مطلب
آخرین مطالب
فضائل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *